• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : همشاگردي نوشت 1
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عطيه 

    سلااااااااااااااااااااااااااااااااام خانومه مريم!خوبي؟راستي حرف کاخ شد، ياد موبايلم افتادم.......

    منظورم از همشاگرديه دور اين بود که احساس کردم تو متن يه خاطراتي بود که ماله همشاگرديهاي نزديک بود..............
    من حالم بده........کاشکي انقد روزاي ماه رمضون تن تن نمي گذشت!!!!!!!!

    پاسخ

    اين داستان موبايل تو تاريخيه.هيچ کس هم نمي تونه صحنه ي حرف زدن ما با نگهبان کاخو تصور کنه،عالي بود يعني!......متن به قول تو از خاطره هاي همشاگردي هاي دبيرستان بود، ولي کلا آشنايي با بعضيا براي آدم هميشه نزديکه نزديکه. مثل آشنايي با تو و مريم، يادگاري از دوران بي نظير راهنمايي......