طبق معمول خوب شروع کردي براي همين بهت تبريک ميگم
ولي راست ميگي بعضي وقتا واقعا جنون نوشتن داري مثلا وقتي وسط جزوه فيزيک يا لاي مسئله هاي رياضيت مي نوشتي
بعضي خاطره ها ،
ارزش به هم زدن زندگي حال حاضر رو ندارن!لحن ... لحن ... لحن !
از من كه بپرسي مي گم تو هم يك دست در آسمان داري يك دست در زمين.
حالا از دستت كه بگذرم از لحن كلامت جنگلي از نهال ماندگار در وجود ماست! مخصوصا لحن سلام كردنت و استاد گفتنت و "جزوه از كي بگيريم؟" گفتنت در سلف دانشگاه با اون طرز خاص قرار گرفتن دندونات و ادا در آوردن من كه مي دوني از سر رفاقته !
ياد شريعتي مي افتم و بازي با كلمات تو(!) براي اينكه منظورتو نفهمه(!) و خط و صفحه كه كلمات غريبي بودند!
در عجبم از تفاوت آدم ها! همين لحن شيرينت رو اگه پورشهامي مي فهميد شايد لااقل يكي مون... بگذار بگذريم. اينجا جاي اين حرف نيست:)
... قرباني ميکنم ... ...!
خاطرات را پيش پايت !
مهم زنده بودن توست !
بعضي ها !
کلامشان ... مثل ... هعي ... مي ماند و وقتي از کلامشان دور مي ماني ... هعي ميکشي !
و وقتي ... هعي هعي هعي !
:)
...
به اين فکر ميکنم که پيغمبر بودن چه حسي مي تونه داشته باشه !