راستي اين سوال رو خوندي؟!!
درک ما از جهان پيرامون بواسطه مجموعه ادراکاتي است که از طريق حواس پنجگانه به مغز ما مي رسد مثلا وقتي کوه ، درخت ، دريا ،صحرا... را مي بينيم همه چيزي که از آن بدست مي آوريم تصويري است که در ذهن نقش مي بندد.
بنابراين تمام اين ادراکات در درون ماست و اگر قواي حسي از کار بيافتد ما هيچ درکي از اشياء خارجي نخواهيم داشت.
اگر هيچ ذهني در عالم نباشد يا به عبارت ديگر "مطلق درک" وجود نداشته باشد...
بودن يا نبودن چه معني پيدا ميکند ؟