سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

هوس کردم یک کتاب معرفی کنم.شماهم باید بعد از معرفی من،حتما هوس کنید کتاب مورد نظر را بخوانید و گرنه به من و کتاب جفا کردید!

چند روز پیش،یکی از فامیل های دورِ ما از دانمارک تشریف آورده بودند خانه ی مادر بزرگ،از افطار تا سحر مهمان ما بودند و در صدر مجلس و بالای منبر،برای ما حرف از خاطرات دانمارکی،قانون دانمارکی،رفاه دانمارکی،شهروندان دانمارکی،خیابان و همسایه های دانمارکی،اعمال صالح دانمارکی و خلاصه گل و بلبل های دانمارکی می زدند که واقعا هم جذاب بود.

ماچی؟ ما که متشکل از دایی و خاله و مادر بزرگ،پدربزرگ و مادر و پدر و خواهر بودیم،حلقه زده بودیم دور ایشان و هر کدام با یک حالت و برداشت و نظری به این حرف ها گوش می دادیم.چندتایی هم وقتی حرف از ایران و اخلاق ایرانی و اقتصاد و مصرف ایرانی می شد،یک سری تکان می دادیم.اما فامیل مورد نظر خیلی خوشحال بود که توانسته اخلاق ایرانی اش را تغییر دهد و دانمارکی شود.مثلا هرچیزی را به اندازه بخرد،تعارف و تکلف بی جا نکند،مالیات درست و حسابی دهد و فکرِ در رفتن از زیر سبیلِ قانون هم نباشد.

حالا شاید فکر کنید قصدم از گفتن این حرف ها چیست و چه ربطی به معرفی کتاب دارد.

شاید شما هم توی تاکسی و جمع خانواده و هر جای دیگری،توی بحث هایی شرکت کرده باشید که همیشه یک پایش،انتقادات داخلی و الگو ها و پیشنهادات خارجی ست.و معمولا یک شاهد از غیب هم حضور دارد که خاطرات خودش را از جامعه های مدنی خارجکی بیان کند.

ما خیلی وقت ها اتفاقات توی جامعه را در جمع های خودمانی و غیر خودمانی مان مطرح می کنیم،راجع به این ها اظهار نظر می کنیم.حتی گاهی رگ گردنمان متورم می شود،گاهی صدایمان روی تن شاکی بودن تنظیم می ماند و هیچ جوره هم فرکانس عوض نمی کنیم.

شاید بخاطر این است که توی ذهنمان،یک سطحِ مطلوبی از روابط اجتماعی،یک معیار و راه حلی برای قضایای اقتصادی و یک تشخیص و مسیری برای سیاستِ کشور ساخته ایم.

نمی شود کسی بگوید که من در طول روز به هیچ کدام از این مسائل کاری ندارم،با هیچ مشکل و داستانی که مربوط به این هاست مواجه نمی شوم و اگر هم بشوم،به ذهن و دلم می گویم "بی خیال بابا! وجودِ سیب زمینی ما،برای چیبس شدن حیف است،پس خودمان را از حرارتِ این حرف ها و بحث ها دور کنیم که جیز می شویم!"

بهرحال برای هر انسانی قضایای مربوط به جامعه ای که توی آن زندگی می کند،مهم است.چه فرهنگی باشد چه اقتصادی و چه سیاسی!

تازه این "چه" هایی که من بین کلمه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی گذاشتم،مرزِ موهوم و خالی بندی ست که که معمولا همان اول بحث و عمل از هم می پاچد و می بینیم کلافِ مربوط به مسائل انسان و جامعه،بهم تنیده تر از این حرف هاست.

اما غرض اینکه: ما آدم ها خیلی پیش می آید که راجع به این مسائل اظهار نظر کنیم،بهر حال نقل مجالس هستند و ما هم مثل متخصص ها نظر می دهیم،خیلی وقت ها انتخاب می کنیم که کدام وری باشیم،چه سازی بزنیم و در مقابل هر موضوع با چه خط فکر و پشتوانه و شاکله ی عقیدتی برخورد کنیم.

حالا همه ی این ها را به علاوه کنید به یک پرانتز بزرگ:"خیلی از ما،مسلمان هستیم،اسلام و امام حسین (علیه السلام) و امام علی (علیه اسلام) و قران را نه تنها قبول داریم که نسبت به این ها علاقه و اردت هم داریم"

بعضی هامان برای اظهار نظر کردن های اجتماعی و فرهنگی-تربیتی، یادمان می رود که اسلام همانطور که برای نماز و روزه ی ما برنامه داده،برای رفتار و اخلاق و قوانین ما هم برنامه داده است.به دکان همه سر می زنیم ولی....

پای بحث ها سیاسی که وسط کشیده می شود،انقدر درگیر جناح های سیاسی و تحلیل های سیاسی می شویم که یادمان می رود الگوی ما در سیاست و حکومت، امام علی است یا معاویه.بعد هم نمی دانیم اصلا رفتار سیاسی-حکومتی امام علی چیست که به آن اقتدا کنیم.

پای مسائل اقتصادی که وسط کشیده می شود،فراموش می کنیم اسلام چقدر در مورد مسائل اقتصادی دقیق و قاطع برخورد کرده وصریح ترین حکم ها و نجات دهنده ترین راهکار ها را که انجامش فقط با رجوع به اخلاق و انسانیت و عقلانیت و خدا محوری است،بیان کرده.

حالا اصل مطلب اینکه: کاش باورمان را قوی کنیم که اسلام برای تمامی قسمت های زندگی ما حرف دارد،آن هم نه فقط حرف های کلی،بلکه حرف های ظریف و ریزه کاری های دقیق برای کشیدن موی سیاه از ماستِ سفید.

کاش خودمان را از این بلاتکلیفی نجات دهیم که یک قسمتمان به اسلام نزدیک است و یک قسمتمان دور.

آدمِ بلاتکلیف بین دو قطب جاذبه_وقتی هر قستمتش یک وری کشیده می شود_،ممکن است از هم بپاچد!

کاش بعد از اینکه باورمان قوی شد و تصمیم گرفتیم تکلیفمان را حتی توی ریز ترین مسائل با اسلام مشخص کنیم،برویم سراغ مطالعه ی زیاد و تخصصی تر.

بعدِ این همه حرف باید بگویم "علی و شهر بی آرمان" * کتاب پر نکته ای ست که در واقع مکتوب شده ی حرف های آقای رحیم پور ازغدی در یک برنامه است. و بیشتر از یک مقاله ی علمی،حالت یک گفتگوی تلویزیونی را دارد.پس روان تر خوانده می شود و قطر کمش هم می تواند ذوق آور باشد.برای شروع،این پیشنهاد را از ما داشته باشید و منتظر پیشنهادات بعدی ما بمانید! :دی

 

*مال انتشارات سروش


+ تاریخ یکشنبه 92/4/30ساعت 9:59 صبح نویسنده طهورا | نظر