• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : دوتامان رفتند فلسفه،يکي تنها ماند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه لواساني 

    منم هر چند وقت يکبار فيلم ياد هندستون مي کنه و ميگم چرا نرفتم فلسفه بخونم، خوش به حال ملاصدرا و بزرگترين اشتباه عمرمو کردم و از اين حرفا... ولي بعد به اين فکر مي کنم که اگر مي رفتم فلسفه مي خوندم بعدش افسوس مي خوردم که چرا زيست نخودم شايد اگه زيست مي خوندم الان لويي پاستوري چيزي بودم! با اين حرفا چيزي عوض نمي شه قربونت با اين وضع دانشگاها و استادايي که از خودشونم بدشون مياد چه برسه به دانشجو و هدف قرار گرفتن پول و تاثيرش تو زندگي و از همه مهم تر بي انگيزگي حاصل از تفکر به آخر کار فاصله رو بين استاداي ملاصدرا و داشجوهاي اون موقه با استادا و دانشجوهاي الان خيلي زياد مي کنه.آدما اون موقه واسه رفتن به دنبال علم ودانش الزامي نداشتن که مثل الان قضيه ي دانش و دانش آموزي اينقدر لوس بشه و الکي و دم پايي که هر کس يه دکترا داشته باشه ولي دوزار حاليش نباشه. حکمت و به نظرم خوب گفتي ولي توام با معرفت،هرجا آدم هر کاري رو با تمام وجود و انگيزش انجام بده به نظرم بهش مي چسبه و تاثير گذاره هرچند کوچکترين کار دنيا باشه، چه با فلسفه چه با فيزيک چه با زيست. بعدم بالاخره هر علمي يه فلسفه و يه گره کور داره . من بايد پي فلسفه ي تکامل باشم، تو پي فلسفه ي نور و ماهيتش، فاطمتانه هم پي اصول فلسفه.
    پاسخ

    البته چه فيزيک چه فلسفه،من براي جفتشون انگيزه دارم.نمي دونم چي شد که فيزيکو انتخاب کردم.الانم ازش ناراضي نيستم حتي اگه انيشتينم نشم.ولي دلم مي خواد در درجه ي اول بادرس خوندن يه چيزايي رو که تاحالا نداشتم،به دست بيارم.مثل برنامه ريزي،مثل دقيق و منضبط بودن،مثل پشتکار داشتن،روي يه چيزي متمرکز شدن،از اين شاخه به اون شاخه نپريدن....اول خودمو با درس خوندن آدم کنم بعدش نظريه هاي فيزيکي فلسفيم رو هم اجازه مي دم استفاده کنيد:دي