وبلاگ :
جان آشنا
يادداشت :
معجزه
نظرات :
0
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهر
امان از تو طهورا، اماااااااااااااااااااااااااان
اول اينکه خيييييييلي قشنگ و روان و راحت نوشته اي،آفرين و هزاران افرين
و اما دوم... من به عنوان يک مادر و به عنوان يک معلم واقغا دلم براي يه همچين جرياناتي که تعريف کردي غصه مي خوره و به تمام معنا مي سوزه،براي هر کسي که قراره امتحان بده و حالا به هر دليلي از پس سوال هايي که در مقابلش قرار گرفته بر نمي آيد و هميشه ياد روز حساب ميفتم و........
و اما سومين حرفم،واقعا اميد همه ي ما به کارهاي تدريجي مان است
به توشه و پس اندازي که هر لحظه و هر آن داريم براي خودمون ذخيره مي کنيم که صد البته بايد دعا کنيم و از او بخواهيم که وزن کارهامون رو سنگين کنه که :فاما ثقلت موازينه فهو في عيش? راضي?
آرزوي موفقيت برايت دارم
پاسخ
اول اينکه چرا امان از من؟:دي دوم اينکه خيلي حرف خوبي زديد.وقتي آدم سر امتحان نشسته و مي بينيه اووووه چقدر چيزا بلد نيست وهي سوالا رو رد مي کنه،به اميد اينکه خارج از اين امتحان فرصتاي ديگه اي هم وجود داره،نفسش بند نمياد و اون لحظه قالب تهي نمي کنه،اما روز حساب.....يعني اندازه ي يه عمر همش فرصت داشتي و حالا جواب ندادن، معادل تموم شدنه تمامه فرصتاست:(.......سوم هم اينکه واقعا دعا کنيد من توفيق ذخيره کردن کاراي تدريجي و ثابت قدم بودن و پشتکار رو پيدا کنم......و اما چهارم:توي اون آدمک آخري که گذاشتيد،جاهامون عوض؛)