• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : سهراب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محد 

    دوباره از غصه به ته رسيدن

    دوباره از بوفه چايي خريدن

    دوباره تو زمين چمن چريدن...!

    دوباره در ته كلاس كپيدن!

    .

    .

    بقيه شم خودت ميدوني!

    طهور! "من خسته"


    پاسخ

    براي گربه هامون جيغ کشيدن/توي راه پله ها هم سوسک ديدن/به يکي از کلاسا زودتر رسيدن؟/نه بابا! با کلاغا خوش پريدن/ به جاي "روحاني"،نسرينو ديدن/صداي خروسو بهتر شنيدن/تموم درس ها رو همش پاسيدن!/مکانيک هم نگو....خيييييلي فهميدن!/گهي کند وگهي تندتنددويدن/توي ميدون ونک دستي کشيدن/تو کارِ دست دادن،نه -رو- بوسيدن/توي فکرِ خلاصي يا رهيدن،/همه واحداشون يه جا چپيدن/هاليدي رو خداروشکر خريدن/تمام تعطيلي تو خواب خزيدن/گاهي توي کلاسا هم لميدن/جوکاي عطارچي بي مزه بودش،حالا هيچ کي نخنديد،اينا مجبورشدن، کل کلاس کرکر خنديدن....اينم از منظومه محد و طهور که همين الان درجا سرودم.فقط بعضي جاهاش سانسورشد،مجال هم نيست فغلا بيشتر از اين الان ادامه بدم.مي خوام که بقيه اشو ادامه بدي....قضيه هر تيکه رو هم نفهميدي بگو برات توضيح بدم؛)