این روزها دیدید که سر و ته هر موضوعی، مسئله ی اقتصادی چسبیده؟
حالا اینکه چرا چسبیده به کنار،این که کجای این موضوعات چسبیده مهم است.بعضی وقت ها سر یک موضوع و بعضی وقت ها ته یک موضوع چسبیده!
بعد بعضی ها می خواهند این مسائل چسبیده به اقتصاد را به جای آنکه از مسیر درستش حل کنند،سر و ته حل کنند.
مثلا اقتصاد و فرهنگ،
می گویند چون فقر و گرانی و تورم هست،فرهنگ نیست. می گویند اگر ما مسئله ی نان را حل کنیم،آرامش برمی گردد و می توانیم مسئله ی فرهنگ را هم حل کنیم.در فضایی که ارزش هزارتومنی پایین آمده و بی کاری زیاد است چه طور می شود اول سراغ فرهنگ رفت.پس اقتصاد راحل می کنیم،گرانی را حل می کنیم،فقر را حل می کنیم تا بتوانیم در فضایی آرام و آسوده،فرهنگ مردم را هم بسازیم.
حالا مشکلات اقتصادی چگونه حل می شود؟ مثلا اقتصاد دان های کارکشته ی یک کاندیدا بعد از سال ها تحقیق و بررسی،بهترین نظریه ها و برنامه های اقتصادی را برای مملکت تهیه کردند،بهترین تیم اجرا کننده با بهترین رییس جمهور هم سعی می کند این برنامه ها را عملی کند.
آن وقت کدام قانون و سیستم و نظریه و حتی رییس جمهوری! می تواند جلوی منفعت طلبی آدم ها را بگیرد؟ می تواند جلوی از زیر کار در رفتن ها را بگیرد،می تواند تا زمانی که تولید داخلی به کیفیتِ اجناس خارجی نرسیده،از آن حمایت کند؟ می تواند حق فقرایی که دست مرفهین است را پس بگیرد؟
"فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ"را با کدام قانون و برنامه ی اقتصادی می توان پیاده کرد؟ اگر همه ی ما در اموالمان حقی مشخص برای محرومان داشته باشیم،مسئله ی فقر حل شدنی نیست؟ برعکس اگر ما اشرافی گری را ارزش بدانیم ولی هزار برنامه ی اقتصادی هم داشته باشیم،باز هم برای ساختن کاخ ها،کوخ ها خراب می شود.
واقعیت این است که فقر فقط از عدم مدیریت درست مدیران نیست.از عدم تعهد مدیران گرفته تا عدم تعهد آدم ها به یکدیگر است.در اسلام می بینیم هرجا که راجع به مسائل اقتصادی حرف زده شده،پای یک فرهنگ اقتصادی مطرح بوده.
با فرهنگ ربا،با فرهنگ کم فروشی،فرهنگ زیاده خواهی،فرهنگ ضعیف کردن یتیم،فرهنگ بی خبری از حال همسایه،فرهنگ بی تفاوتی به محروم،فرهنگ احتکار و مال اندوزی،فرهنگ پولِ بدون زحمت و تولید کار مبارزه شده و به جاش فرهنگ تعهد و برادری و روحیه مجاهدت و زحمت کشیدن برای نان حلال ترویج شده.
حالا اولویت حل کردن مسائل اقتصادی بدون پشتوانه ی فرهنگی، سر و ته کردن قضیه نیست؟
از آن طرف می خواهند اقتصادِ داخل را با عوض کردن سیاست خارجی سروسامان دهند.می گویند در شرایطی که مردم از تحریم ها دچار رنج اقتصادی هستند،باید روند سیاست خارجی مان را از مقاومت به سمت مذاکره های نرم تر تغییر دهیم تا از داخل ضعیف نشویم.
حالا سوال این جاست،مردم و کشوری قوی تر است که برای حق خود در برابر جهان مقاومت کند،رو به تولید داخلی بیاورد تا تحریم ها رابی اثر کند و رو به فضای پویای علمی و فناوری بیاورد تا در این مسائل به کشور های دیگر محتاج نباشد،
یا کشوری که هرجا تحریم و تهدید شد،برای حفظ فضای داخلی،تغییر در سیاست خارجی خود بدهد و هر روز آماده ی بیشتر باج دادن باشد؟
اینکه ما برای قوی تر شدن اقتصادِ داخل،باج دادنِ بیشتر درسیاست خارجی را مصلحت بدانیم،
و به جای آنکه ظرفیتِ کار و علم و همدلی ملی را پشتوانه ی قدرتِ خارجی خود بکنیم، بیایم از ظرفیتِ نرمش در دیپلماسیِ "ایزی من" ها و آن هایی که بلدند چه طور بهتر دست گردن وزیر خارجه ی کشور های دیگر بندازند،کمک بگیریم تا اقتصاد داخلی سروسامان پیدا کند،همان سر و ته کردن قضیه نیست؟
جامعه ی بدون هدف و آرمان اگر گونی گونی نان هم داشته باشد،شخصیت ندارد.
گرسنگی و فقر با سیر کردن شکم فقرا درست شدنی نیست.باید اشتهای زیادی خواهان و منفعت طلبان را هم کور کرد.
باجی که ما به قدرت های خارجی می دهیم تا اقتصادمان را درست کنیم،همان شخصیت و روحیه ی انقلابی مردممان است که یاد بگیرند همیشه شهروند های طفلکی باشند تا رییس جمهورشان با یک بغل سازش و نان،منافعشان را تامین کند.
لطفا سرو ته نکنید و آخرش هم دنده عقب نیایید که نتیجه ی این کارها فقط گل به خودی ست!