سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاهی دیوار،

سیاهی تن،

حالا مانده سیاهی دل و یک کوله بار شرم ...

گفته اند بیا همین گوشه بنشین

برای این شرمِ غلیظ و دلِ در بند و پاهای از جنس سنگ، روضه لطیفی ست که از لرزیدنِ بند بندِ وجود یک مرد جنگی شروع می شود

ثُمَّ صاح الحسین(ع):اَما مِن مغیثٍ یُغیثُنا لِوَجه الله؟  اَما مِن ذابٍ یَذُبُّ عن حرمِ رسول الله؟

آیا فریاد رسی نیست که در راه رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حریم حرم رسول الله دفاع کند؟

"هل من معین"، جان حرّ را سوزانده و وجودش را لرزانده

حالا نوبت تکان های سنگین دل من است که هنوز زخمِ شَرمش نشکفته و بغض گلویش نشکسته.

آمده ام همین گوشه که روضه ی حرّ بخوانید برای دلم....

روضه ی حرّ که نه، روضه ی مِهر حسین(ع)...

بهشتِ آغوشِ چشم به راهِ او،

جاذبه ای دارد که از ته جاده ی بلندِ بی وفایی و نامردی کوفه،حرّ را آزاد و آزاده می کشاند سمت خیام حسینی

ثُمَّ ضَربَ فَرَسَهُ قاصِداً اِلی الحسین(ع) 

و یَدُهُ علی راَسِهِ

و هُوَ یَقولُ: اللّهمَّ اِلیکَ اَنَبتُ، فَتُب علیَّ ، فقد اَرعَبتُ قلوب اولیائکَ و اولادِ بنتِ نبیِِّک...

حالا منِ گم شده ی دور افتاده، بازگشته ام آقا، راهم می دهید؟

جُعِلتُ فِداک یا حسین!.....جانم به فدای تو! آقای دلبری ها....جانم به فدای دل لرزیده ی کودکانت......جانم به فدای این همه بخشش،


دلم می میرد به پای این روضه،

دلم می شکند به پای بزرگی شما، آغوشتان برای غریب هایِ دور افتاده چه گرم و آشنا پناه می دهد آقا...


+ تاریخ شنبه 91/8/27ساعت 9:56 عصر نویسنده طهورا | نظر