سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

یک رفقایی داشتیم که باهاشان فقط معاشرت نمی کردیم،فقط حرف نمی زدیم،بلکه روبروی هم می نشستیم و با هم فکر می کردیم.فکرهامان با هم راه می رفتند و جوری دست به دست هم می دادند که خیال می کردی پله های نردبان اند و دارند به پاهای رفیقشان،صعود را تعارف می زنند،

نه! تعارف نبود.ما واقعا با هم "فکر می کردیم".این یک "فعل" جاری بود که بین سکوت و سخنمان رد و بدل می شد،توی ذوق و کشفمان،معلوم می شد.یک سیال وسیعی بود که جای چهارچوب های اتاق ما را در بر می گرفت و یک آن تصور می شد: شاید دنیا،جایی جز ذهن های به هم پیوسته ی ما نیست......

 

آخ که چه هوایی داشت مزه مزه کردنِ دنیای ذهن های هم....


+ تاریخ پنج شنبه 93/5/16ساعت 8:49 عصر نویسنده طهورا | نظر