• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : رشادت هاي علمي من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نرگس 

    سلام.
    دلم برات تنگ شده و انقد نديدمت متاسفانه از شنيدن صدات حين خوندن متنت محروم بودم.(چه فجيع)
    و اينکه بسياار لذت بردم و ذکر مي کنم که 1 دقيقه و 15 ثانيه داشتم زور مي زدم کلمه "پوزيشن"زو بخونم.(فک مي کردم از مشتقات پوزش با کمي غلط املاييه)
    قرار بذاريم ببينيم همو.
    پاسخ

    سلاااام:).....ولي من الان صداتو تو گوشم دارم.حتي نوع تکون دادن دستتو وقتي داري حرف مي زني.....شما بگو کجا و چه جوري،منم سعي مي کنم برنامه امو جور کنم تا ديدار ميسر بشه.اين زرگرو هم باخودت بر دارو بيار!


    چه ترسناااااااااااک

    واقعا به خير گذشت طهور

    ولي آخرين بارت باشه که سوار ماشين شخصي ميشي دختر

    پاسخ

    چشم:).تاکسي بود البته ولي نيومده بود تو خط وايسه
    + فاطمه لواساني 

    مي دوني جالب ترين بخش ماجرا کجاست؟ اينکه هر وقت براي مدت طولاني به وبت سر نميزنم عين ارواح آرام نگرفته سرو کلت تو خوابم پيدا مي شه .
    پاسخ

    يوهاهاهاها....درس عبرتي بشه برات که وظيفه اتو به موقع انجام بدي!
    + فاطمه لواساني 

    ببينم با اين داستاناي جني_ پليسي_علمي مي توني خودتو به باد بدي يا نه! يني علاوه بر اينکه تا شب بيروني ، سوار تاکسي شخصي هم مي شي تازه اونم با آدم غريبه ها! چمم روشن دوسجون! کلا از دست رفتي!
    پاسخ

    نه ديگه!درسته که دربست سوار شدم ولي دربستش تاکسي بود،زرد بود!تازه دانشگاه بودم،دانشگاه که بيرون حساب نمي شه.....حالا کلا نادمم.از دوستان مي خوام که واردِ راه رفته ي اشتباه ما نشن!:دي
    + فاطمه 
    ما هم ازين شب هاي خالي دانشگاه زياد داشته ايم..
    پاسخ

    اي بابا،ما نسل درس خون:)
    + مهر 

    پاسخ

    :)