• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : بي خودکي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + مهر 
    طهورا؟ خسيس! يه تعارف مي زدي........
    اسم اين فسقلي، بهانهاست.
    پاسخ

    به فسقلي ليوان مي دم....
    + هزار 
    احتمالا از طريق کشف و شهودم فهميده چقدر دوستش داري ......:)
    پاسخ

    با اون عشقي كه من توش چايي مي ريزم و مي خورم،بايد خرباشه كه نفهمه!:دي
    + محد 
    ميشه هيچي نگم وقتي همه چيو قبل از خوندن اين متن گفتم و الان نمي دانم چه مي خواهم بگويم/ زبانم در دهان باز بسته است...(دهاني باز از تعجب!)
    پاسخ

    :)
    + هزار 
    :)
    حالا اومديمو خود يار طبيب مدعي بود .....
    پاسخ

    نه.....يار هميشه ياره
    + هزار 


    شاعر ميگه :

    " دردم نهفته به ز طبيبان مدعي

    باشد که از خزانه ي غيبم دوا کنند "

    پاسخ

    ما مريض ياريم،بي خيال طبيبان مدعي!
    بي زحمت يک دانه از اين ليوان کوتاه تپل سفيد را براي ما هم بفرست مي خواهيم از اين به بعد چايي هاي تلخ را با اين ليوان قورت بدهيم به نظر باحال تر مياد !
    پاسخ

    از اين ليوان درجهان يک دانه بيشتر نيست!حالا شما آدرسو بده تا براتون شيريني پست کنيم که اصلا چايي هاتو تلخ نخوري؛)
    + مهر 
    منم ليوانِ تپلِ سفيدِ کوتاه مي خوام............
    پاسخ

    الان پيشمه.خيلي بچه ي خوبيه.فقط خودش مي دونه که چقدر دوستش دارم
    + هزار 
    خيال خام است ...
    من بهانه هاي کوچکم را بغلشان ميکنم دست نوازش ميکشم روي سرشان و مثل تلخي بادام بدون اين که بجومشان قورتشان ميدهم ...
    گاهي هم گلوگير مي شوند اما اين به نظرم بهترين راه است !
    چون بادام تلخ را هرچه بيشتر بجوي تلخي اش را بيشتر احساس مي کني ...
    پاسخ

    قورت.....بعد هم کلي اسيد معده
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ جمعه 11 اسفند 91 نوشته (بي خودکي) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام
     <      1   2