سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم هوس دیوار کرده.

یعنی بیشتر از دلم،سرم هوس دیوار کرده.

سرت را بگذاری روی دیوار و شروع کنی به تعریف کردن:

قصه ی آشنایی،ابتدا ندارد.معلوم نیست از کجا شروع می شود.اما انتها......چرا،انتها دارد.هر آشنایی ممکن است پودر شود و فوت شود و بعد ببینیم کف دست ها خالی ست.

اما کاش من نباشم و نبینم.

موجودی به نام دلتنگی،مدام دارد درون من نفس می کشد.حالا چطور طلب باشد و مطلوب نه؟

سرم دیوار می خواهد.یک دیوار سرد مرمری.

آدم باید سرش را بگذارد روی دیوار و حرف از دلش بزند.

حرف دلِ من هم این است:

من به تو محتاج بودم،تو به من مشتاق تر....

برای همین است که کفِ دست های خالی ام،گَردِ دلتنگی ریختی و گفتی باهمین خرده کاهِ بی قرار،من را جذبِ کهربای خودت می کنی.

برای همین است که گفتی تابَ لیتوبوا.....به سویم بازگشتی،که روی بازگشت پیدا کرده ام.

ذره های پخش و پلای دلم را دعوت کردی رو به قبله ای که چهار حرف است و تمام حرف های دلم با همان یک کلمه،جمله می شود.

قرار است بروم به آغوش امنِ حرم حسین ت.....

باورم نیست،نگرانم و پاهایم را به جای اینکه روی زمین بگذارم،با یک حسِ مبهم نوک پا نوک پا،ابر خواب و خیال را طی می کنم و فکر می کنم من کجا و دعوت آقا کجا...

یکِ خردادِ نود، توی سررسید جنوب نوشتم: "یک خیالِ مرطوبِ پیچیده در هوای صبح،از پشت پنجره، هوای شعر می دهد به دلم و دوباره گونه هام نفسِ باران می کشد از دلتنگی.

دلم "تنگ" نمی شود فقط ، "پیر" می شود تا از این راه دور برسد به شما!"

حالا بیست و چهار اسفندی ست که من دانه های بی قرارِ روی آتشش هستم.

سال نود و دویی ست که بهارش،مهمان نوازی شماست،از راه رسیدن دل و میزبانی مولا.

آب حیاتِ عالمید که خداوند با شما همه چیز را زنده کرده.حالا قرار است در هوای مرطوب حرمتان،نفس بکشم و برای دلم بخوانم: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق....

قرار است بخوانم "ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم" و هزار بار مست شوم در هوایتان،

قرار است بخوانم: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد....آرزومند نگاری به نگاری برسد...

انشاءالله!


خدابخواهد،بیست و هفتم اسفند،راهی کربلا هستم.نمی دونم چه کسانی وبلاگم رو می خونند و این حلالیت من رو می بینند،اما از همگی می خوام که هر بدی و خوبی از من دیدید،هر کمی و کاستی و اشتباه و بی معرفتی و حواس پرتی وجسارت و.....خلاصه هرگونه حقی به گردنم دارید،حلال کنید و از سرتقصیراتِ من بگذرید و از خدا بخواید که بدون مشکلی،این وصال نصیبم بشه و زیارتم پذیرفته باشه.

اگر قابل باشم،دعا گوی همه تون هستم و از خدا می خوام که به زودی زود،زیارت نجف و کربلا و کاظمین و سامرا،قسمتتون بشه....:)


+ تاریخ شنبه 92/12/24ساعت 8:39 عصر نویسنده طهورا | نظر