سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ،

جایی که وقتی مثل خر در گل ماندی و داری دست و پا می زنی،دلت می خواهد به نشانه ی ثبت ساعت کاری ِ زحمت هایت،یک انگشت روی کیبرد بزنی و قسمت یاداشت جدید،حضورِ نصفه شبانه ات را در اینترنت ماندگار کنی،

جمله ام شبیه یک پلیمر کش دار شد. خواستم بگویم هستم.دارم تحقیق فیزیک می کنم،درمورد پنجره های هوشمند،و ما ادراکَ پنجره های هوشمند؟

علاقه ای به این کار ندارم.کلافه ام.از فیزیک که هم دوستش دارم و هم ندارم.به تلخی بادام که می رسم،تمام فلسفه چینی هایم راجع به خواص فیزیک فراموش می شود.از طرفی ویترین جذابی هم برایم دارد....بی خیال الان وقت این حرف ها نیست.

یادم نیست قبلا ها هم همین حس را داشتم یا نه. این روزها جس می کنم عمرم به چه شتابی می گذرد.بی هیچ سود،بی هیچ رد پا،هیچ باقیات و صالحات.....

چند وقتی ست کتاب نخواندم،ننوشتم،با دوست ها شرح تجربه و تبادل زندگی نکردم،چند وقتی ست روی سنگ های سرد بهشت زهرا دست نکشیدم و چیزی تا عمق وجودم ریشه نداده،چند وقتی ست به دل صبر خانه را تمییز نکردم،باتفریح آشپزی نکردم،چند وقت است کارگروهی نکردم،ورزش نکردم،رقابت با هیچ چیز و هیچ کس نداشتم،گل نخریدم،سورپرایز نکردم،.......

و امان از کارهایی که کلا تا به حال در زندگی انجام ندادم و انتظارم را می کشد

چند وقت پیش با یکی از استاد ها که سر درد و دل باز شده بود،

بهم گفت شما ها مثل یک واگن قطار در یک منطقه دور افتاده اید.استاد یا معلم باید شما را از وسط آن جنگل بر دارد و بگذارد رو ریل قطار.روی ریل قطار که رفتید،دیگر با خودتان است که چقدر سرعت بگیرید برای جلو رفتن

آی خدا! من را روی ریلِ خودم بگذار.حالم از قطار خاک خورده ی وسظ جنگل بدتر است.دارم دور خودم می چرخم.هر روز هر روز دور خودم می چرخم و خیالم این است که حرکتی کردم.

تا حدی حق با تعاریف فیزیکی ست.تا تفاوت بین نقطه ی مقصد و مبدا نباشد،جابجایی صورت نگرفته.پس کاری هم انجام نشده.البته درست ترش این است که تا جابجایی روی صراط مستقیم انجام نشود،کاری انجام نشده،فقط ما داریم با این تلاش های کاتوره ای خودمان را ناکار می کنیم.

دلم نمی خواهد چهره ی زندگی ام فقط به گذر زمان تغییر شکل دهد،دلم می خواهد بکشم.یک تصویر از آن چیزی که تو می پسندی......

 


+ تاریخ چهارشنبه 94/9/25ساعت 1:42 صبح نویسنده طهورا | نظر