بسم الله الرحمن الرحیم

به اندازه ای که اتاقم شلوغ است،خودم هم شلوغم.

حیف که وبلاگ ارتفاع بلندی نیست برای اینکه بروی بالایش بایستی و برای همه ی آشنا ها و تمام آشنایی ها دست تکان بدهی،وگرنه توی این شلوغی،ریه ی آدم هوای ارتفاع های بلند را لازم دارد.

ارتفاع هایی که از لابه لای غرق شدگی ها بیایی بیرون و یک نگاه به همه چیز بندازی.

یک نگاه مسلط باید ریخت و پاش ها را مرتب کند،خیالت را راحت کند که دکور اوضاع خوب چیده شده،یک نگاه مسلط باید راجع به هماهنگی جز به جز کارهایت نظر بدهد،هارمونی حال و هوایت را بررسی کند،یک نگاه مسلط باید بگوید کجاها از ریخت افتاده و گوشه ی کدام قاب ها کج است....

یک نگاه مسلط می خواهم.چون شلوغم،چون چیزهای خوب زیادی گیرم آمده که هنوز نتوانستم درست و حسابی توی فکر و دل و برنامه و روزگارم بچینمشان.یک نگاه مسلط مهربان

می خواهم که از بالا به آدم نگاه کند،که ارتفاعش آسمانی باشد،که بشود به نگاهش تکیه کرد و خاطر جمع بود که هوایت را دارد.

هوایم....

هوایش....

دلم هوایش را دارد.حوصله ی فکر کردن به چیزهای دیگر را ندارم.

به کفش داری های حرم فکر می کنم.به شلوغی مسیر،به نگاه مسلطی که دکور یک پیاده روی چند میلیونی را با ظرافت تمام چیده و حالا یک رد باریک نگاهش روی خاک ها،جای پاهای من را هم مشخص کرده.پاهایم هوای رفتن دارند.هوای هجرت.

چند قدم توی نود کیلومتر می شود برداشت که هر قدمش از زمینِ دور از تو دل بکند و خاکِ رسیدنِ به تو را ببوسد؟ هر قدم خداحافظی کند از غیر تو و به نزدیک شدنت،سلام بدهد.


چند قدم می شود از خودم دور بشوم و به تو نزدیک تر؟ خودم گم بشوم و تو پیدا تر؟ تو چند قدمی این هجرت ایستادی و انتظار خاکی هایی مثل من را می کشی؟


چه خوب که دل خسته ام،چه خوب که حالم خوب نیست،چه خوب که پشت پلک هایم گرمی مرطوبی نشسته و انتظار می کشد،چه خوب که دستم خالی ست،چه خوب که به چیزی دل خوش نیستم،چه خوب که ندارِ ندارِ ندارم.......


گفتند یک کوله پشتی بیشتر با خودتان وسایل نیاورید. ولی زائرهای پیاده بیشتر از هر چیز به دست های گدایی احتیاج دارند،


تو آقای ضریحِ مشبکِ هزار پنجره ای هستی که دست های خالی مان را کفتر جلد خودش کرده....

 

پ.ن:این نوشته مال پیاده روی اربعین بود.حالا گذاشتم برای حلالیت طلبی سفر کربلای نیمه ی شعبان

فکر کن نیمه ی شعبان و انتظار پیاده قدم برداشتن برای رسیدن به حسین...

برای رسیدن به فرزند حسین...اَینَ الحسنُ اَین الحسین؟ اَینَ ابناءُ الحسین؟ صالحٌ بعدَ صالح،وصادق بعد صادق،اَینَ السبیلُ بعدَ السبیل؟.....اَینَ الطالبُ بِدمِ المقتولِ بکربلا....؟

ندبه ی انتظارِ امام زمان مان را باید در راه رسیدنِ به حسین بخوانیم.... پیاده برویم و با چهره های خاکی بخوانیم اِلی مَتی اَحارُ فیکَ یا مولای؟... تا کی سرگردان تو باشم ای مولای من......


+ تاریخ چهارشنبه 94/2/30ساعت 6:35 عصر نویسنده طهورا | نظر