• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : فرحزاد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نيکي 
    سلام ...خوبين ؟ اين نوشته هاتون خيلي قشنگن ...
    منم وقتي 5 سالم بود ، بعد از شيش ماه که رفته بوديم پيش بابام ، بابام يه مجسمه ي يه دختر سياه پوست با لباس محلي سرخ آبي رو بهم داد . مي گفت چون ديدم شبيه توئه برات خريدم (!!!)
    حالا به عنوان يه يادگاري ک خيلي دوستش داشتم دست دختر عممه. پيش خودمون بمونه ، ولي گاهي وقتا منم دلم مي خواد برم اونو برگردونم پيش خودم ...دلم مي خوادش ... منو ياد خاطرات يه دوره از زندگي 5 سالگيم ميندازه يا مينداخت (نمي دونم !)
    پاسخ

    سلام....خوبم.شما خوبي معمار؟:)....پيشنهاد من اينه که يواشکي مجسمه رو بر داري بياري پيش خودت.گاهي لذتي که در اين نوع از سرقت ها هست در هيچ نو هديه گرفتني نيست:دي.....من خودم در اکثر موارد آدم سخاوتمندي نيستم!