• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : سهراب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محد 

    طهور!!! بي نظير بود:))))

    تو راه سلف هي آشناها رو ديدن/از آشناها حال و احوال پرسيدن!/ توي نمازخونه همش خوابيدن/ صورت خود از آشناها دزديدن!!/ مشاعره با واژه ها رو چيدن/به تيكه هاي هانيه خنديدن/ ميون راه نارنجي ها رو ديديم/بعضيا انگار اونا رو نديدن!!/ باد اومد و پرده پوشوند تخته رو/ قسمت ما شايد نبود فهميدن.../ روي زير اندازه تو جاي من خوب/ اما ميخوان امروز چمن آب بدن!/ رهرو نبوديم من و تو از اول/ كار ما شد رفتن و نرسيدن!؛)
    ادامه دارد...

    پاسخ

    يعني من يادترم اول افتادم که خواب توي نمازخونه ازکلاس درسا واجب تر بود....خدايي خيلي پيش رفت کرديم ديگه نمي خوابيم،فقط درازمي کشيم:دي......منتظر ادامه اش هم هستيم....اون قسمت نارنجي ها و پرده وتخته واقعا عاليه:)))))