• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : مهمان ناخوانده
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    چيزاي خوبِ زندگي گاهي همين طوري براي خودشون تموم مي شن و حتي فرصت نمي شه بدرقه اشون کني،چه برسه اينکه يه تيتراژ بسازي و بزني تنگش!
    ...
    به حق شباهتي که بهم داريم... واقعا راست ميگي.... :)
    پاسخ

    تلخه....... ولي لبخند بابت تاييدت:)
    + ستاره 
    ...
    ازونجايي که خط خوبم رو خيلي وقته از دست دادم فکر نميکنم نکته مثبت مورد نيازي در من واسه برنامه ي جذابت باقي مونده باشه ....

    پاسخ

    باشه.واسه تدريس مي خواستمت.حالا مجبوري خودت هم بياي شاگردي کني.مهم دور هم بودنه که من تو فکرشم.تو دعاکن من امتحانام رو خوب بدم،دعا کن اوضاعم روي روال بيفته،واسه خيلي چيزا دعا کن تا يه تابستون خوب بياد
    + ستاره 
    منم تنبل شدم ، ديگه مهربون و احساساتي نيستم ، دارم ياد ميگيرم از آدما توقع هيچي نداشته باشم ،...
    شايدم کلا نوشتنو گذاشتم کنار ... ازين بدترم ميشه!؟
    پاسخ

    واي واي! تو خيلي بدشدي،اصلا ديگه گندشو درآوردي:دي حالا زودباش درست شو......راستي سعي کن خط خوبت تغيير نکنه چون من لازمش دارم.توفکر يه برنامه ي هيجان انگيز واسه تابستونم...
    + ستاره 
    نسبت به تو يه حال مبهم آگاهي و ناآگاهي دارم ....
    پاسخ

    من خرخون شدم ستاره،کوچيک شدم(عقل و شعورم تحليل رفته)،استرسي شدم،هنوز درازم،مي بيني که متن هاي احساسي هم مي نويسم!:دي.......ديگه بدتر ازاين هم مي شد؟:))
    + ستاره 
    دل گرفتگي ...
    پاسخ

    حالا نسبت به چي آگاهي؟از من آگاهي؟
    + ستاره 
    الکي به جهت مظلوم نمايي صفت طفلکي براي خودت جور نکن سعادت که من امشب و البته اخيرا خيلي روزها به ميزان زيادي کج خلق تشريف دارم !
    باورم نميشه زنده باشه ....
    اين يعني علي رغم تصورات کاملا خسته ي من هنکز بهت اميدي هست
    پاسخ

    باشه!
    + ستاره 
    چيزهاي خوب زندگي گاهي بي مقدمه و مبهم تموم ميشن
    بي اين که تو بفهمي
    يا فرصت داشته باشي حداقل درست باهاشون خداحافظي کني ...
    پاسخ

    آره
    + ستاره 
    يه آگاهي شبيه اين که آدم ها خيلي چيز هارو ميدونن
    ازشون اطلاع دارن !
    پاسخ

    تو الان دچار آگاهي مسرت بخشي يا آگاهي موجب دلگرفتگي؟
    + محد 

    آخرش مثل من است!
    طهور...
    انقدر مي فهمم چي مي گي كه نمي تونم چيزي بگم!

    پاسخ

    محد.......ممنون که حاليته،من خيلي از اين قضيه راضي ام:)
    + ستاره 
    گفتي گلدون ...
    با توجه به سابقه اي که در مورد گل نگه داريت گفتي بايد بپرسم گلدونت هنوز زنده است ؟!
    پاسخ

    آره زنده است.گفتم بازيگر محترم هر روز بهش آب بده:دي
    + ستاره 
    شايد باورت نشه ولي توي دنيا آدم هايي هستن که بدون ابن که لازم باشه کسي بميره تا قدرشو بدونن
    با جاي خالي از بودنشون مهربونن .....
    البته فکر کنم نسلشون رو به انقراضه !
    پاسخ

    من از نامرداي روزگارم،نامردهاي طفلکي:(
    + ستاره 
    ...
    من کسي را مي شناختم که هر موقع ايراد از تلخي اش مي گرفتي پاسخ مي داد : بي مهربانم نه اين که بخواهم نا مهرباني کنم ......
    ولي نه او بي مهربان بود نه تو بي سر رسيده !
    : براي نويسنده ي متن :
    آگاهي گاهي مايه ي مسرت است و گاهي مايه ي دل گرفتگي ...
    پاسخ

    منظورت چه جور آگاهي هست؟يعني اين آگاهي که مي گي ربطي به اين متن داره يا درمورد يه چيز ديگه است؟
    ولي ما خوشبختيم طهورا...
    نيستيم؟ همين الان يهويي توي لينکات اسم صدف به چشمم خورد(دبستان که بودم و اون راهنمايي بود همسرويسي بوديم) وبلاگش رو که باز کردم يه خاطره از قبل عيد هاي راهنمايي خوندم....
    دلم وا شد...
    ما خوشبختيم... لااقل به خاطر همون ميز شستن هاي قبل از عيد سال هاي راهنمايي.... حتي اگه اين زندگي تيتراژ هم نداشته باشه... :)
    پاسخ

    راست مي گي.خوشبختي هاي کوچيک زندگي انقدر تاثير گذار و زيرپوستي اند که لنگه اش رو تو هيچ فيلمي نمي شه پيدا کرد.لنزهيچ دوربيني نمي تونه نشونش بده،هيچ بازيگري بلدنيست قد ما موقع شستن ميزاي راهنمايي کيفور بشه....فقط امان از روزي که خوشبختي هاي کوچيک گم بشن،يا يه جاي کارشون بلنگه،يا هروقت خواستيشون،مجبور بشي دست دراز کني سمت صندوقچه خاطرات......به حق شباهتي که داريم کلي برات حرف زدم؛)
    طهورا...
    به حق شباهتي که بهم داريم قسم مي خورم!
    که يه قسمت طوويلي از عمرم رو آرزو مي کردم که زندگي مثل فيلماي تلويزيوني باشه! به يه جاي خوبش که ميرسه. بعدش که قراره همه چي رو دور ملال آور خودش بره، بيننده ديگه احتياجي به تماشا کردن نداشته باشه و تيتراژ بياد و فيلم تموم بشه.
    حتي خيلي وقتا که فيلما به خوبي و خوشي تموم ميشن، يا حتي نه خيلي بد تموم ميشن به اين فکر مي کنم خب که چي؟ شخصيتاي فيلم دور از چشم ما دوباره وارد روند روزمره ي زندگي شون مي شن! شايد اين مشکلي که اين جا حل شد، دو ماه ديگه از يه جاي ديگه سرباز کنه.... شايد....
    زندگي اصلا شبيه فيلماي سينمايي نيست... يه قصه ي بي تيتراژه...
    پاسخ

    تو فيلماي تلويزيوني اون جايي که آدم ها قراره تلاش کنند مي ره روي دور تند،اون جايي که مصمم مي شن براي انجام کاري،ازموسيقي متن گرفته تا حرکت دوربين ها و تمام نقش مکمل ها و سياهي لشکرها حتي،شور مي گيرند و هيچ پارازيتي روند تصميم قهرمان داستان رو عوض نمي کنه.توي فيلما به موقع مي گن کات تا خراب کاري ها کش پيدا نکنه........زندگي اصلا شبيه فيلما نيست.تيتراژي هم در کار نيست.چيزاي خوبِ زندگي گاهي همين طوري براي خودشون تموم مي شن و حتي فرصت نمي شه بدرقه اشون کني،چه برسه اينکه يه تيتراژ بسازي و بزني تنگش!