• وبلاگ : جان آشنا
  • يادداشت : شرح حال
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + انيشتين 
    شما استاد فيزيکي؟؟
    پاسخ

    نه
    + يک دوست 
    ممنون استاد فيزيک! اگر استاد فلسفه بودي ديگه چي مي شد!
    بحث فلسفي شد و سواد ما بهش نمي رسه.در پناه حق باشي
    پاسخ

    ممنون:)...اينايي که گفتم دلي بود نه فلسفي.الان فلاسفه ميان تاييد مي کنند بي توفيق بودن ما رو توي عقل سرد
    + مهر 
    به به! قدم شميم سبز عزيز گل باران
    منم خوندم و استفاده کردم و......
    پاسخ

    :)
    + طهورا به هدي 
    نگار ادبيات قاصر از زبانيه که بتونه اين مفاهيم رو تجسم کنه.چون "وحدت و کثرت" "عدم و وجود" "ذره و نهايت"....انگار با سرعت و پيچيدگي شديدي تو کلمات با هم قاطي مي شند که ظريف ترين فکرها هم ايده اي براي مرز بندي دقيق نداره

    شايد براي همينه که ادبيات در اين مواقع با پارادوکس ها بي تابي خودشو نشون مي ده که اين بي تابي براي "يگانه" خودش يه مزه اي داره
    البته که بعضي جمله ها عين نورند. مثل خطبه اول: (....با همه چيز است نه اينکه هم نشين آنان باشد و با همه چيز فرق دارد نه اينکه از آنان جدا و بيگانه باشد....)

    + طهورا به هدي 
    خوندم.خيلي فکرمو درگير کرد.نکته هاي جالبي داره.
    اينکه ما صفر باشيم و خدا "يک". يعني بيشتر شدن تعداد ما به وزن عدد نهايي اضافه مي کنه.هر چند که اگر اون "يک"کنارمون نباشه "تمام مون"، هيچه هيچيم.
    يا اينکه عمر دايره وارمون مي تونه کنارِ "يک" ،خط عموديِ رو به بالا بشه و از صفر بودن در بياد.

    ولي اين مفاهيم خيلي باريک و مويي اند.اينکه تمام ذرات، تجلي از خدا هستن يا هر ذره به خودي خود يک تجليه.اينکه "بود"ِ ما همه اوست وهر چي غير از او و خلاف او در ماست،"نيستي"ه.يا...
    + يک دوست 
    ممنون از توضيح خوبت.اما خدا همه جا و همه وقت هست،توي اين دنيا.......به نظرت يه ذره نااميدانه حرف نزدي؟
    پاسخ

    غرق درياي تو بودند ولي ماهي وار/باز هم نام و نشان تو زهم پرسيدند.....بقيه جواب هم توي اون دوتا نظر"جواب طهورا به هدي" هست
    + مهر 
    خوش به حال "يک دوست" چقدر قشنگ براش توضيح دادي
    من هم کلي مستفيض شدم
    منم براي دعاي ستاره آمين مي گم:
    آمــــــــــــــــــــــــــــيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن !
    پاسخ

    :)
    " اين منم ، همان هيچ بي تو "
    اين جمله ، يادِ صفر و يکِ دکتر شريعتي انداختم...

    صفر: خالي، پوچ، هيچ! وقتي بخواد خودش باشه، تنها باشه، وقتي بخواد فقط با صفرها باشه، اما وقتي جلوي يک بشينه...!؟ وقتي فقط بخواد با يک باشه، از پوچي و از تنهايي در بياد، همنشين يک باشه!؟ اون وقت چي ميشه! . . .
    http://dastan61.blogfa.com/post-40.aspx
    پاسخ

    جواب رو تو يه نظر جدا دادم.حرفا يک دفعه با خوندن اين صفر و يک سر ريز کرد.
    + ستاره 
    آمــــــــــــــــــــــــــــيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن !
    پاسخ

    :)
    + يک دوست 
    درود بر طهورا!
    مي شه يک خواهشي بکنم؟اگر ممکن است نوشته تون رو براي اين بيننده ي نه خيلي غريبه توضيح بدهيد.
    پيشاپيش منشکرم
    پاسخ

    درود:)..."بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند.." مصرع اول شعريه که فکرکنم قيصر براي امام زمان گفته.من اين يه تيکه رو خيلي دوست دارم و با خودم تکرار مي کنم ولي خطاب به خدا.قسمت بعدي که خودم ادامه دادم به عنوان يه گله ي بهانه گيرانه است از دوريي."دربه درِ حبس شده،مثل نفسِ بالا نيامد،تبعيدي دلتنگ،مثل اشکِ معلق،مثل شوق مزه مزه نشده" يعني روح افزايي نفس، پرشوري و خالصي اشک ومزه ي بي نظير شوق مثل کمال هاي بالقوه اي مي مونند که حالا بهانه ي بالفعل شدن رو مي گيرن.و تا اين دوري هست(دنيا) اين ها بي تاب و سرگردون و راضي نشده اند.به تمام اوج خودشون نرسيدن و براي آدم هميشه گم شده اي هست.....
    + دلسپرده 
    د ن ي ا
    هنوز هضمش نکرده ام ..
    پاسخ

    اندراين دير کهن ريخته شد بال و پرم/بهر منزلگه خود بال و پري مي جويم
    + ستاره 

    يعني همه متن يه طرف ،

    اون دعاي آخر يه طرف !

    پاسخ

    حال همه ي متن رو به دعاي آخرش وصل کن،بلند تر بگو آمين!
    + دلسپرده 
    حکم هاي مکرر
    .
    .
    تبعيد تکراري ....

    پاسخ

    عوضش داغِ دل از دوري هميشه تازه است
    + مهر 

    " اين منم، همان هيچِ بي تو............. حکم ابد به اين حالم نده!"

    خيلي قشنگ بود جان آشناي عزييييييييييييز

    قوت و سلامت قلمت مستدام

    پاسخ

    ممنونم جان آشناتر...:)